اظهارات اخیر وزیر جهاد کشاورزی مبنی بر اینکه «مصرف شکر و روغن ما بیش از ۱.۵ برابر متوسط جهانی است» و اشاره به وابستگی بازار داخلی به واردات سنگین این دو محصول (۹۰ درصد روغن و ۳۰ درصد شکر وارداتی) جای تأمل دارد. اگرچه دغدغه وزارتخانه درباره فشار منابع ارزی، چالشهای تأمین و آثار زیانبار مصرف بیقاعده این اقلام بر سلامت عمومی قابل درک و محترم است، اما دقت علمی و تطبیق واقعیتهای میدانی در تحلیل این آمارها ضروری به نظر میرسد.
ابهام در آمارهای مصرف؛ واقعیتهای بازار کجاست؟
پرسش مهم اینجاست: آیا وزیر محترم مطمئن هستند که میزان مصرف شکر و روغن خانوار ایرانی یک و نیم برابر میانگین جهانی است؟ بخش قابلتوجهی از تولید محصولات قندی و روغنی کشور (از قبیل پولکی، شیرینی، شکلات، بیسکویت و سایر اقلام مشابه) یا صادر میشود یا توسط جمعیت غیرایرانی حاضر در کشور مصرف میگردد. سهم صادرات این محصولات که بخش قابلتوجهی از آمار مصرف رسمی را بالا میبرد و نیز سهم قابل ملاحظه جمعیت مهاجر (مخصوصاً میلیونها نفر از اتباع افغان) باید در محاسبات دقیق لحاظ گردد. افزون بر این، پدیده بازارچههای مرزی و حضور روزافزون شهروندان کشورهای همسایه در شبکه خردهفروشی و خواربار ایران (مانند مردم بصره در آبادان) شاخصهای مصرف را افزایش داده و تفکیک این مصارف از مصرف سرانه خانواده ایرانی ضروری است.
سقوط مصرف پروتئین و تغییر الگوی مصرف غذایی
با توجه به کاهش قابل توجه قدرت خرید مردم در سالهای اخیر و سقوط سرانه مصرف منابع پروتئینی و لبنی، طبیعی است که الگوی سبد غذایی خانوار به سمت غذاهای کم پروتئین، ارزان و انرژیزا (مانند فرآوردههای آردی و شیرینیجات) متمایل شود. آیا افزایش مصرف مواد قندی و روغنی فقط محصول ولع غذایی یا غفلت فرهنگی است یا نتیجه مستقیم فقر کالری و منابع غذایی متنوع؟
صحت آمار و جایگاه سیاستگذاری
فیالواقع اگر آمار خام واردات، تولید و سرانه مصرف بدون توجه به عوامل ذکر شده (صادرات، جمعیت غیربومی، بازارچهها و تغییر ساختار سبد غذایی) مبنای سیاستگذاری قرار گیرد، تصمیمات اتخاذشده با نیاز واقعی مصرف خانواده ایرانی فاصله معناداری خواهد داشت. لذا، هرچند حساسیت وزیر محترم درباره مصرف بیقاعده روغن و شکر قابل ستایش است، اما ضرورت دارد پیش از بیان آمارهای تکاندهنده، همه متغیرهای بازار، صادرات و الزامات اقتصادی ـ اجتماعی لحاظ و با شفافیت به جامعه ارائه شود.